سلام آقا ! می خواهم برای سلامتیتان
اسفند دود کنم ...
می خواهم آنقدر مردم را دود بدهم تا پیرمرد دکان بغلی به سرفه بیافتد و سینه اش خس خس کند ، چه اشکال
دارد ! مهم این است که برای سلامتی شماست ، انشاالله که همیشه سالم و سلامت باشید ... البته خدا هم باید کمک
کند ! ولی اگر اسفند های من بترکد ، آن
وقت هست که شما سالم هستید وگرنه غیر از این باشد قبول نیست و جر زنی شده است .
راستی آقا این روز ها چه خبر ؟ شنیده ام که پرونده ما هر هفته یکی دو مرتبه
زیر دست شما بررسی می شود ! این صحت دارد ؟
احتمالا همه کارهای خوب خوب کرده اند
، شاد بودند و جشن گرفتند و آهنگ گذاشته اند
البته آهنگ ها در اینگونه مجالس مجاز
و غیر مجاز ندارد . مهم بودنش هست . حال اینکه ،محسن یگانه ، خواجه امیری ، دی جی
، می جی ،تواشیح ،قمیشی هم ندارد . اگر هم شجریان گذاشتی که چه بهتر ! فقط بشرطی
که شاد باشد و بشکن بشکن داشته باشد ...
همین خود ما دوپ تیش دوپ تیشی راه انداختیم که نگو و نپرس ...
سال قبل که افتخاری گذاشتیم ، شکلات و شربتها روی دستمان ماند و خورده نشد ، آن وقت برای اینکه خدایی ناکرده اصراف نشود ما هم تا امسال که دوباره میلاد شما باشد ، آنها را نگاه داشتیم
و به مردم دادیم . ولی امسال که آهنگ های
دوپ تیش دوپ تیش گذاشتیم بیشتر مردم جمع شدند و تمام شیرینی و شربت هایمان رفت که
رفت .
خدا می داند که این کار ها فقط برای رضایت شماست و بس ... شما که راضی باشید
خدا هم راضیست
خلاصه جانم برایتان بگوید چندین بار لیوان یکبار مصرف تمام شد نفهمیدیم چکار
کنیم ...
چاره ای نداشتیم تا لیوان های روی زمین ریخته شده را برداریم و دوباره استفاده
کنیم اما همگی پا خورده و له شده بود ...
چه کنیم دیگر ! ما اینیم ! سوفور محله باید امشب و فردا را تا صبح ترانه
بخواند و جارو بکشد تا شاید لیوان ها جمع شود . عیبی ندارد ... بجایش او هم در
ثواب ما شریک شده است و مهم این است که خدا از ما راضی باشد ، و نه بنده ی خدا ...
آخر خدا که از ما راضی باشد بنده ی خدا هم راضیست ... خدا قبول کند ! انشاالله
ولی نمی خواهم از حق بگذرم ، یکجا ناراحت شدم که نه خدا راضی بود و نه بنده ی خدا
!
و آن هم موقعی بود که از بس گرسنه بودم و می خواستم هر چه زود تر به منزل برسم
،راه بندانی شده بود که نگو و نپرس هیچ کس به من راه رفتن نمی داد تا به منزل
برسم . همه وسط خیابان مشغول نوش جان کردن
شربت شده بودندو هرچی دست روی بوق می گذاشتم انگار که نه انگار ! حالا شما کلاهتان
را قاضی کنید اگر کسی در این ترافیک می خواست جان بدهد باید چه میشد ؟
خب مسلماً اینطور نه خدا راضیست و نه بنده ی خدا . . . مگر نه ؟!
آقا جان این هم از جشن ما ، امیدوارم که بیایی و دنیا را از ظلم و جور و ستم و
بی بند و باری و بی نظمی نجات دهی ... انشاالله .انشاالله . انشاالله . یادم باشد
برای سال بعد روبروی محل جشنمان پرچمی را نصب کنم که امروز دیدم ! خداوکیلی جمله ی
قشنگی بود ! نوشته بودند : شاید این جمعه بیاید ، شاید ... (( حتما برای سال بعد میخرم و نصب می کنم.
حتماً )) خب بگذریم بس است دیگر، من بروم که خیلی خسته شده ام. خدا از ما قبول کند
این قلیل توسلات را ! انشاالله انشاالله انشاالله و من الله توفیق !